گزارش نشست نقد و بررسی کتاب شهامت تدریس
در نشست نقد و بررسی مطرح شد؛
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «شهامت تدریس: سفری به دنیای درون معلم»، مشهورترین اثر پارکر جی. پالمر، معلم، فیلسوف و جامعهشناس سرشناس آمریکایی، به تازگی با ترجمه نوگل روحانی توسط انتشارات هوشناب منتشر شدهاست. پالمر در این کتاب تجارب زیسته دههها تدریس خود در ردههای مختلف آموزشی را در کنار تأملات خود درباره معلمی، تدریس و آموزش در قالبی همهفهم و همهشمول بیان میکند و برای پروراندن ایدههایش از شاعران، نویسندگان، دانشمندان و فیلسوفان وام میگیرد.
نشست نقد و بررسی کتاب «شهامت تدریس» با حضور دکتر مقصود فراستخواه، دکتر نعمتالله فاضلی و خانم نوگل روحانی به صورت مجازی در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.
نگذاریم معلم در نظام آموزشی گم شود
نوگل روحانی سخنان خود را با بیان این مطلب که ارجاع مکرر نعمتاله فاضلی در مقالهای درباره معلمی به کتاب «شهامت تدریس» او را در مورد این اثر کنجکاو کرده است و در نهایت، عمق کلام و جذابیت روایت پالمر در این اثر او را به ترجمهی کتاب واداشته است، در بخشهایی از سخنان خود گفت: کتاب پالمر با دیگر کتابهایی که در این حوزه مطالعه کرده بودم تفاوت داشت. به نظرم کتابهای حوزه تدریس و آموزش را میتوان به سه دسته اصلی کتابهایی که جنبه روان شناسی دارند و به مباحث روانشناسی آموزش و یادگیری، از جمله روشها و تکنیکها میپردازند؛ کتابهایی که جنبه جامعهشناختی دارند و به ساختارها و روابط نظام آموزشی و مسائل کلان آموزش و پرورش نظر دارند؛ کتابهایی که جنبه فلسفی دارند و فلسفه تعلیم و تربیت را بررسی میکنند تقسیم کرد. ولی این کتاب به هیچ یک از این دستهها به طور خاص متعلق نبود، بلکه تلفیقی از جنبه روانشناسی، جامعهشناختی و فلسفه تعلیم و تربیت است همچنین، کتاب بارها به آثار ادبی و اشعار شاعران کشورهای مختلف ارجاع میکند که افزون بر جنبه زیباییشناختی، نشاندهنده تسلط و اشراف پالمر به مباحث مختلف آموزش و یادگیری است.
وی افزود: به نظرم میتوان کتاب را به دو بخش اصلی تقسیم کرد. سه فصل اول کتاب به جنبه درونی و ذهنی تدریس میپردازند و ذهنیات و درونیات معلم را بررسی میکنند.
در سه فصل بعدی، چهار تا شش، پالمر به جنبه اجتماعی آموزش و یادگیری میپردازد؛ یعنی از آن ذهنیت اولیه خارج میشود و وارد کلاس درس میشود و ارتباط خود را با دانشجویان و دانشآموزان و همکاران بررسی میکند و کتاب وارد جنبه جامعهشناختی میشود. در فصل آخر کتاب، پالمر از بخش اول و دوم وام میگیرد و آنها را ترکیب میکند و به رویکردی تلفیقی بین رابطهی ذهنی و شخصی معلم و رابطهای تبدیل میکند که با اجتماع یادگیری، دانشآموزان و اجتماع بزرگتر وجود دارد. باز اینها را هم تلفیق و ترکیب میکند و به نظام و جنبش بزرگتری تبدیل میکند که به اصلاحات آموزشی ختم میشود. او معتقد است که معلم باید از چهاردیواری کلاس خارج شود و بسیاری از آن جوانب تدریس نیازمند ارتباطی بزرگتر و کلانتر است که اجتماعات بزرگ معلمان را گردهم آورد و در راستای اصلاحات آموزشی و تربیتی منسجم کند.
این مترجم حوزهی جامعهشناسی آموزش و پرورش گفت: کتاب به نظرم چند مفهوم اصلی و کلیدی دارد، یکی از این مفاهیم مسألهی سوژگی است. پالمر به فردیت و سوژگی بسیار اهمیت میدهد و آن را نه تنها به خود معلم مرتبط میکند و معتقد است که فردیت، خلاقیت و دغدغههای معلم به رسمیت شناخته شود و هرگز اجازه ندهیم که معلم در ساختار آموزشی و روتینهای کلاس درس یا نظام آموزشی یا ادارات آموزش و پرورش و بخشنامهها وجود گم شود. او همچنین این سوژگی و فردیت را برای دانشآموزان و دانشجویان هم قائل است و معتقد است که تدریس مؤثر زمانی اتفاق میافتد که ما فردیت تکتک دانشجویان را هم به رسمیت بشناسیم و برای آن ارزش قائل بشویم.
پالمر افزون بر آنکه این فردیت را برای معلم، دانشآموز، استاد و دانشجو قائل است، فراتر از آن، فردیت را به سوژه درس هم مرتبط میکند. او برای اینکه این موضوع را توضیح دهد عبارت «the grace of great things» را از ریلکه، شاعر آلمانیزبان مشهور، وام میگیرد و معتقد است در دروس مختلف با مفاهیم بزرگی سروکار داریم که این مفاهیم قابلشناخت نیستند؛ یعنی ما هرگز صددرصد نمیتوانیم مدعی شویم که به کنه ذات آنها پیبردیم و همهچیز را درباره آنها میدانیم. این مفاهیم بزرگ، این سوژهها، هرکدام در درون خودشان موجودیت و فردیتی دارند که فراتر از شناخت ماست و همین امر به علم دینامیسم و پویایی میدهد و رابطه ما را با علم رابطهای تکامل یابنده و مستدام و مستمر توضیح میکند.
روحانی در پایان گفت: مفهوم دیگری که پالمر در کتاب مدام به آن میپردازد مسأله ارتباط است، او معتقد است که در مقام اول خود معلم و استاد باید در درون خودش به یکپارچگی و ارتباط درونی، به صلح و آشتی درونی برسد و هویت خودش را یکپارچه بکند و در مرحله دوم این را به دانشآموزان و دانشجویان خودش بسط بدهد و در کلاس آنها را در شبکهای درهمتنیده از روابط آموزشی منسجم بکند. او از این هم جلوتر میرود و این شبکه ارتباطی را از خودش و دانشجوها فراتر میبرد و به سوژهی درس، موضوعات درس و رشتههای مختلف هم گره میزند. پالمر برای توصیف زندگی درونی و بیرونی از عبارت بسیار جالبی استفاده میکند. او برای توضیح دیدگاه خودش دربارهی کتاب و زندگی معلم عبارت نوارموبیوس را بهکار میبرد.
در واقع، این نوار یا مفهومی پارادوکسیکال است که شما نمیتوانید بین بیرون و درون آن تفاوت قائل باشید. او معتقد است که زندگی درونی و بیرونی یا چشماندازهای درونی و بیرونی معلم دقیقاً مثل همین نوار موبیوس میمانند و از هم جدا نیستند و شما در هر اتفاقی در جریان کار با هم با قلب هم با ذهن، هم با بیرون هم با درونتان ارتباط برقرار میکنید و اگر بخواهید بین این ابعاد مختلف انفصالی فائل باشید، تدریس شما از آن ارزش و اعتبار خودش ساقط میشود و تأثیر خودش را بر دانشجویان و دانشآموزان از دست میدهد.
بالندگی از طریق نظامهای آموزشی: تجربهای نادر، دشوار و بحرانی
دکتر نعمتالله فاضلی گفت: مدیران نظام آموزش و آموزش عالی، معلمان و مدرسان دانشگاهی، دانشجویان و دانشآموزان و همهی فعالان حوزهی آموزش و اصلاح نظام آموزشی باید کتاب «شهامت تدریس» را جدی و دقیق بخوانند. چراکه کتاب «شهامت تدریس» میکوشد با رویکردی میانرشتهای مباحث روانشناختی، روانکاوی، جامعهشناختی و فلسفی را تلفیق بکند و مسألهای را برای نظام آموزشی در جهان امروز صورتبندی کند.
مسأله اصلی که پالمر صورتبندی میکند بحران کلاس درس، نظام آموزشی و فرایندهای یادگیری و یاددهی است. او توضیح میدهد که نظامهای آموزشی و کلاسهای درس در جامعه امروز در سطح جهانی در هر کشوری به شیوهای کارکردها و ارزشها و کیفیت واقعی خودشان را از دست میدهند؛ یعنی رخداد فهم یا یادگیری و تجربهی تغییر کردن و بالنده شدن از طریق نظامهای آموزشی تجربهای نادر، دشوار و بحرانی شده است.
وی افزود: پژوهشها و کتابهای گوناگون نشان میدهند که نظام آموزشی و آموزش عالی در ایران و در جهان نیازمند اندیشههایی است که چشماندازی برایمان باز بکند تا به شیوهی متفاوتی به نهاد آموزش در جهان امروز بنگریم. به باور من اگر از منظر یادگیری و یاددهی به وضعیت کلاس درس و نظام آموزشی در جامعهی ایران بنگریم، آن را به مراتب بحرانیتر از نظام آموزشی در آمریکا یا کشورهای توسعهیافتهی غربی مییابیم. با وجود این، تجارب مشترکی در حوزهی بحرانهای کلاس درس بین کشورها وجود دارد. ازاینرو، اندیشههای پالمر در «شهامت تدریس» میتواند توصیف، تحلیل و راهکاری برای بهبود بخشیدن به نظام آموزشی در جامعهی ما هم باشد.
فاضلی گفت: ایده پالمر این است که ما برای بهبود نظام آموزشی باید صورت مساله را بیابیم. ممکن است گمان بکنیم بحران اصلی نظام آموزشی کمبود بودجه و بحران اقتصادی است. البته برای مدارس و دانشگاههای ما بودجه و درآمد معلمان و استادان مسأله مهمی است. اما واقعیت این است که با افزایش بودجه و حل بحرانهای اقتصادی وضعیت نظام آموزشی، بهویژه از حیث یادگیری و یاددهی و کیفیت تجربهی دانشجویان و دانشآموزان، تغییر جدی نخواهد کرد. چراکه به قول پالمر، شرط بنیادین بهبود نظام آموزشی بهوجود آمدن نوعی یکپارچی در نظام آموزشی است. منظور از یکپارچگی این است که معلمان از گسستهای بین وضعیت وجودیشان، قلبشان، باورهایشان، خلاقیت و تواناییشان با موضوعات تدریس و دانشآموزان یا دانشجویان رها شوند. او بحران نظام آموزشی را در گسستی میبیند که در حالحاضر در نظامهای آموزشی سیطره پیدا کرده است و نمیگذارد معلمان و مدرسان دانشگاهها تواناییها، ظرفیتها، قابلیتها، عواطف، احساسات و تجارب واقعی و اصیل خودشان را بروز بدهند و در نتیجه، فردیت، عاملیت و خلاقیت، بهعنوان نیروی شکوفایی معلم و مدرس هنگام تجربهی تدریس، شکل نگیرد.
این پژوهشگر میانرشتهای افزود: برخی سیاستگذاران آموزشی و محققان این حوزه بر این باورند که میتوان کیفیت تدریس را با ارتقای تکنیکها و فنون آموزشی معلمان و مدرسان ارتقا داد. همچنان این رایج است که دورههای گوناگون آموزشی برای مدرسان و معلمان میگذاریم تا مهارتهای تدریس را بیاموزند اما از دیدگاه پالمر این رویکرد نمیتواند تحولی جدی در معلمان مدرسان و آموزش بهوجود بیاورد. چراکه تدریس را نمیتوان به تکنیک تقلیل داد و تدریس خوب از هویت و یکپارچگی درونی معلم برمیآید. از دیدگاه پالمر یادگیری فنون و تکنیکهای تدریس زمانی میتواند برای معلمان و مدرسان سودمند واقع شود که معلمان و مدرسان شناخت عمیق، دقیق و کافی از خود معلمی و مدرسی بهدستآورده باشند و نوعی شورمندی، عشق و تعهد همهجانبه به حرفه خودشان پیدا کرده باشند. لازمه چنین شناختی هم این است که نظام آموزشی فرصت آزادی و امکان را به معلم و مدرس بدهد که تجارب خود، هویت خود و تمامی آن تلخیها، محدودیتها و حتی ضعفهای خودش را بهرسمیت بشناسد.
وی افزود: پالمر داستانهای بسیار ارزشمند، صمیمانه و صادقانه از کلاسهای درس خودش میگوید و توضیح میدهد که چطور محدودیتها و ضعفهای وجودی در او منجر به قضاوتهای اخلاقی، داوریها و با تحقیر نگریستن به دانشجویان و دانشآموزان شده یا تصویری از دانشجوی شرور در ذهن او شکل داده است. او توضیح میدهد که وقتی معلم و مدرس از ترسهای خودش آگاه نباشد این ترسها را فرافکنی میکند و در نتیجه کلاس درس را به میدان جنگ و کشمکش تبدیل میکند. از یک طرف دانشجویان معلم را رقیب، دشمن و فردی نالایق تصور میکنند و از طرف دیگر، معلمان و اساتید دانشجویان و دانشآموزان را شایسته و لایق یاددهی نمیدانند. او به ما میگوید کلاس درس بهمثابه میدان جنگ موجب گسیختگی میان معلم و دانشآموزان میشود. همچنین اضافه میکند، موضوعات و برنامههای درسی در این میدان جنگ به بحثهایی کسلکننده، بیارزش و موضوعاتی تبدیل میشوند که هیچ جاذبهای برای دانشجویان و معلمان ندارند.
این انسانشناس گفت: پالمر توضیح میدهد که نظام بروکراتیکی که امروز در مدارس وجود دارد باعث گسترش شکاف میان معلمان و دانشجویان میشود. در عینحال، این وضعیت ارتباطات میان تمام سطوح دانشگاه و مدرسه را دچار گسیختگی میکند. حتی روابط میان معلمان و مدرسان باهم و روابط آنها با مدیران و کارمندان و کارشناسان مدارس و دانشگاهها نیز در این میدان درگیری به شکلی از رقابت، کینهتوزی و ازهمگسیختگی تبدیل شده است. پالمر میکوشد راهی برای ترمیم این گسیختگی و پارگی در نظام آموزشی نشان بدهد و فضای میدان جنگ را به فضای صلح و دوستی و عشق تبدیل بکند.
وی افزود: به اعتقاد پالمر به اینکه عاطفه و عقل مقولاتی جدا از هم هستند، تعبیر و برداشتی نادرست است که در دنیای جدید بهوجود آمده است. مدرس و معلم باید این واقعیت را درک بکند که میان عقل و عاطفه، ذهن و احساس شکاف و جدایی وجود ندارد. پالمر نشان میدهد که تلقی از علم به صورت علم عینیتگرا باعث شده که ما دانشی را تدریس کنیم که عواطف و احساسات و قلب ما را کنار میگذارد. ازاینرو، بخش عمدهی تلاش او در این کتاب یکپارچگی میان قلب و عاطفه، ذهن و شناخت است و میخواهد نشان بدهد نظام آموزشی موجود این جدایی و گسست را دامن زده و پیامد این گسست است که دانشگاه و مدرسه را از کار انداخته.
فاضلی افزود: پالمر بر قدرت عاملیت فردیت و خلاقیت انسان تأکید دارد و پیشنهاد میکند که ما به معلم درونمان توجه کنیم. معلم درون صدای هویت و یکپارچگی ماست. او از بایدها صحبت نمیکند، بلکه از آنچه حقیقی و واقعی است برای ما صحبت میکند. معلم درون همچون نگهبانی بر دروازهی وجودتان ایستاده و به هر چه آن را تقویت کند خوشآمد میگوید. به اعتقاد او ما فقط زمانی با معلم درون دانشجوها ارتباط برقرار میکنیم که بتوانیم با زبان درون خودمان با آنها صحبت کنیم و اگر ما نتوانیم عمق وجود خود را بفهمیم، نمیتوانیم وجود دانشجویان را درک کنیم. پس، باید از هر راه ممکنی به صدای درونمان گوش کنیم نه فقط به خاطر شغل معلمی بلکه به خاطر سلامتی خودمان.
این استاد دانشگاه گفت: پالمر دربارهی ترسهای خودش مینویسد و میگوید اولین راه حل برای مواجهه با ترس این است که آن را بشناسیم و به آن اذعان کنیم. او پیشنهاد میکند با تکیه بر ارادهی عشق و انتخاب خود تصمیم بگیریم که چگونه معلمی کنیم. او میگوید ما باید با درگیر شدن ذهنی با خود و تعهدمان در برابر آموزش، آماده شویم که معلمی خلاق و شجاع باشیم و باید بدانیم که پارهپاره دیدن جهان آموختنی است. زیرا ما با ظرفیت غریزی برای پذیرش تناقضها کنار هم پا به این جهان گذاشتهایم و باید آنچه ترسها و تناقضها و واقعیتهای ازهمگسیختهی امروز پیش روی ما گذاشته است بشناسیم. او در مقام جامعهشناس معتقد است که تدریس اجتماعی از حقیقت را تشکیل میدهد و ما واقعیت را در حضور در آن اجتماع میشناسیم. ما باید ارتباطات میان معلمان و مدرسان را در گفتوگویی میان آنها رونق دهیم. حقیقت گفتوگویی بیانتها در مورد موضوعات گوناگون است. اگر بخواهیم در کارمان رشد کنیم باید به درونمان وارد شویم و بدانیم اجتماع همکاران جایی است که چیزهای بیشتری درباره خودمان و شغلمان میآموزیم.
فاضلی در پایان گفت: خواندن این کتاب و کتابهای مشابه آن بسیار ضرورت دارد. چراکه بر اساس اینها میتوانیم برای اصلاح و بهبود وضعیت آموزش کشورمان گام برداریم. سالها پیش کتاب «جوانان و بیگانگی با تحصیلات دانشگاهی»، پژوهشی در میان دانشجویان ایران، نشان میداد وضعیت دانش در دانشگاههای ما چیزی جز توصیف بیگانگی تحصیلی و دانشگاهی نیست. همان چیزی که پالمر به آن میگوید زندگی گسسته. زندگیای که در آن پیوستگی میان قلب و ذهن وجود ندارد. وضعیتی که ظاهر و باطن از هم جدا شدند و مقابل هم قرار گرفتند. قلب ما برای چیزی نمیتپد و قادر نیستیم از تواناییهای خود برای بهبود بخشیدن به زندگی خود و بهتر کردن کیفیت تدریس در جامعه استفاده کنیم. دانش آموزشی و پژوهشِ آموزشی نیاز همهی ما معلمان است. کتاب «شهامت تدریس» متنی است که میتواند به شیوهی خودآموز به تکتک ما کمک کند تا ایدهها و انگیزههای تازه برای بهبود بخشیدن به زندگی خودمان، حرفهمان و کلاسهای درسمان ایجاد کنیم. پالمر میگوید، معلم و مدرس خوب فقط به دیگران خدمت نمیکند، بلکه او زندگی یکپارچهای خواهد داشت که او را سراسر شور و عشق میکند.
تدریس دعوت است
مقصود فراست خواه گفت: شرایط اجتماعی، ساختاری، اقتصادی، موقعیتهای نهادی، وضعیت آموزش و پرورش، وضعیت کل جامعه، سیاستها، روشها و عملکردهای دولت به گونهای است که وضعیت خوبی برای زندگی معلمان و دانشآموزان رقم نمیزند. اینجا معلمان دچار نوعی فرسایش ذهنی میشوند که برای فائق آمدن بر آن نیازمند شهامت تدریساند. از سویی، معلمان مدام تکیهگاههای اقتصادیشان را از دست میدهند. از سوی دیگر، کارمند دولت شدهاند و به نوعی به آدمی سازمانی تقلیل یافتهاند و شغل معلمی به کارمند آموزشی، کارگر آموزشی، پرولتاریای آموزشی تقلیل یافته است. این امر، به حیات معلمی، حس معلمی، سرزندگی معلمی ما لطمه زده است. گذشته از این، استقلال حرفهای معلمان هم مخدوش شده است. معلمان در بسیاری از سیاستها و برنامهها نمیتوانند مشارکت بکنند. در واقع، به شکل سیستماتیک در تدوین برنامههای درسی و سیاستهای آموزش و پرورش نه معلمان، نه مدرسه، نه مدیران مدارس، مشارکت مؤثر و سیستماتیکی ندارند.
او در ادامه کالاییشدن آموزش، مجازیشدن آموزش، ابزاریشدن آموزش، تمرکز بر نیازهای معرفتی فنی و نادیده گرفتن دیگر نیازهای معرفتی و هیجانی مخاطب، شکاف نسلی و نادیده گرفتن سوی دیگر کلاس را از مسائل مهم و درخور توجه در این حوزه دانست و شهامت تدریس را در همهی این موارد یگانه راه گریز و برونرفت از بنبست دانست. او در بخشهایی از این سخنان گفت: آموزش در دنیای ما مدام در حال کالاییشدن است. شواهد این فرایند یا کلانروند در جامعهی ما هم در میان دانشجویان، دانشآموزان و همکاران دیده میشود. آنچه در این وضعیت میتواند برای معلم رهاییبخش شود و او را از فرورفتن در ورطهی آموزش کالاییشده نجات بدهد و سرزندگی و حس معلمی او را نگاه دارد، شهامت تدریس است.
وی افزود: سیستم آموزشی ما مدام رباتیزه و فنی میشود. مسألهی کووید نوزده هم در دو سال گذشته به این امر دامن زده است. تعلیم و تربیت از راه دور و آنلاین به عنوان یک رسانه میتواند کمک بکند تا بخشی از کارهای تدریس و تعلیم با استفاده از فناوریهای اطلاعات و ارتباطات تقویت شود، اما روشهای آنلاین و مجازی و تکنیک نمیتواند جای زندگی در کلاس و ارتباط بچهها با هم و با معلمان را بگیرد. در این فضا، شنیدن صدای هم، دیدن هم، حس کردن هم و آن ارتباط طبیعیتر در دنیای واقعی مخدوش میشود. اساساً جهان معلمی و دانشآموزی، جهان یادگیری و یاددهی، جهان تعلیم و تربیت در ارتباطهای آنلاین، مجازی شدن و فنی شدن گم میشود و به نوعی از آموزش انسانزدایی یا جهانزدایی میشود. در کنار این امر، ابزاری شدن آموزش هم هست که با کالاییشدن در ارتباط است و باعث میشود معلم گاهی به جای تدریس به ارائه روی بیاورد. درحالیکه ما نیازمند تدریسیم و نه ارائهی درس. بچهها نباید در معرض ارائهی درس باشند. تدریس یک دعوت و کلاس یک رویداد است. تعلیم و تربیت امری رویدادی است نه صرفاً ارائه و کار فنی.
این جامعهشناس افزود: به جز اینها، تعلیم و تربیت امروزی ما بر برآوردن نیازهای شناختی فنی متمرکز است. درحالیکه بچهها علاوه بر علایق فنی معرفتی و نیازهای شناختی فنیشان نیازهای شناختی از نوع ارتباطی، علایق رهاسازی و علایق ارتباطی دارند. ما باید پاسخگوی علایق ارتباطی مخاطبان خودمان هم باشیم. بچهها باید با هم ارتباط داشته باشند. جوامع یادگیری و اجتماع یادگیری صرفاً با ارائهی درس و کار فنی برگزار نمیشود. ایجاد اجتماع یادگیری یا جماعت یادگیرنده در کلاس مستلزم شهامت تدریس است. درحالیکه ما در معرض تقلیل درس به رفتار سازمانی هستیم؛ یعنی اینکه هدفهایی رفتاری تعیین و آموزش بانکی را دنبال کنیم. به بیانی، دنبال اینکه چیزهایی را به ذهن بچهها انتقال بدهیم و در امتحان بخواهیم آنها را به ما پس بدهند. برای اینکه از نگاه رفتاری و وظیفه گرایانه به آموزش رها شویم و درس سر کلاس از طریق درگیری مشارکتی و یادگیری فعال بچهها و یادگیری با حل مسائل و بحث کردن دربارهی مواردی مشخص از جامعه، مسائل زندگی و حل این مسائل ساخته شود و آموزش از نوع ساخته شدن باشد نه از قالبهای پیشین به شهامت تدریس نیاز داریم.
وی با اشاره به اینکه بخش بزرگی از یادگیری و یاددهی در سطوح غیررسمی و ارتباطات فراتر از وظایف رسمی سازمانی است، در حالی که آموزش در کشور ما دنبال رسمی شدن هر چه بیشتر است، گفت: اما مشکل فقط در این سوی تدریس یعنی معلمان نیست، آن سوی کلاس یعنی دانشجویان یا دانشآموزان نیز در شرایط بغرنجی قرار میگیرند. دانشآموز با ذهنی آرام در کلاس حاضر نیست، بلکه با امیال سرکوفت شده، عواطف جریحهدار شده، احساسات و ترسها و ناکامیها و مسائل روحی و عاطفی و هیجانی در کلاس حاضر میشود. مخاطبان ما فقط ذهنهایی برای دانستن معادلات و پیجویی سلسله مفاهیم شناختی نیستند، بلکه آنها با هیجانات و عواطف شأن مخاطب ما هستند. در نتیجه، آنها هم با انواع مشکلات در کلاس حضور دارند. پس ما نیاز به شجاعت تدریس داریم تا با آن حس سرزندهی معلمی بتوانیم با بچهها ارتباط برقرار کنیم و زندگی کلاس را احیا کنیم و ارتباطهای معلمی و دانشآموزی را عمق ببخشیم.
فراست خواه افزود: در فصل ششم و هفتم کتاب مسألهی تغییرات نسلی مطرح است. ما به دنیایی پرتاب میشویم که برای زندگی در آن آمادگی نداریم. مدرسهی فردا مدرسهای متفاوت با کلیشههای ذهنی آموزش و پرورش امروز و عادت وارههای ما معلمان است. اساساً ما برای ارتباط با دانشآموزان یا دانشجویان شهامتی نیاز داریم تا از محدودهها و چارچوبهای نسلی خودمان قدری رها شویم و بتوانیم با اینها ارتباط برقرار کنیم و شکافهای نسلی بین ما و آنها مانع شنیدن آنها و سخن گفتن با آنها نشود.
این پژوهشگر میانرشتهای گفت: اگر بتوانیم به این مسائل فائق بیاییم به وضعیتی میرسیم که به آن کنش تدریس میگوئیم. یعنی معلمی از رفتار سازمانی و انجام وظیفهی سازمانی به عنوان کارگر آموزشی در میآید و به سطح عمل تدریس، عمل آموزشی، کنش آموزشی میرسد. اینجا معلمی دیگر خلاقیت است نه رفتار تکراری چارچوببندیشدهی از پیش قابلپیشبینی. درس دیگر سر کلاس ساخته میشود و کلاس در ارتباطات، گفتوگوها، نگاهها، زیستن مبادله حسها ساخته میشود. این شهامت میخواهد که معلم با کنش بیاید و نه با رفتار شرطیشدهای که اوضاع و شرایط و سیاستها و سازمانها آن را کوک کرده باشند. وقتی به کنش تدریس میرسیم تدریس زندگی میشود. آموزش نه فقط برای زیستن بلکه خود نوعی از زیستن میشود. اینجاست که آموزش اجتماعمحور میشود و معلمی و تدریس و یادگیری با مسائل خانواده، محله، شهر، زندگی ارتباط پیدا میکند، تدریس با مثالهای عینی پیوند میخورد و فرایندی از پژوهش و حل مساله میشود.
این استاد دانشگاه افزود: معلم با شهامت تدریس میتواند از خودش عبور بکند و بر خودش فائق بیاید و بهترین خودش باشد. معلم دیگر با بهترین سطح وجودش، با رویدادهای اگزیستانس / وجودی و هستیمند خودش در کلاس حاضر میشود و با بچهها ارتباط برقرار میکند و بچهها را به کار و زندگی و شوق وامیدارد. شوق آموختن برافروخته میشود و اینجاست که تدریس توانمندساز، رهاییبخش، تسهیلکننده میشود؛ تدریسی که تفاوتهای بچهها را میپذیرد و آنها را توانمند میکند، آنها را سر صحنه میآورد، آنها را فعال میکند. در اینجا، چرخهای از یادگیری و یاددهی با هم عمل میکند و بچهها در آن مشارکت را احساس میکنند و خودشان پیجوی مباحث میشوند و معلم تسهیلگر آنها است.
فراست خواه در پایان گفت: امیدوارم معلمان این سرزمین بتوانند با این حس به مسائل بسیار پیچیدهی جامعه کنونیمان پاسخگو شوند. چون راهی نداریم جز اینکه بگوییم: آموزش و آموزش و آموزش و برای آموزش هم هیچ راهی نداریم جز اینکه به شهامت تدریس معلمان تکیه کنیم و امیدوار باشیم که معلمان بتوانند با این شهامت و رهایی از کلیشهها و محدودیتهای موجود با دانشآموزان شأن ارتباطی مؤثر برقرار کنند.