داستان من و کتاب شهامت تدریس

داستان من و کتاب شهامت تدریس

بهاره سعیدی، دانشجو معلم

از وقتی که در مسیر معلم شدن قرار گرفتم، سوالات زیادی در باب یک تدریس خوب ذهنم را به خود مشغول کرده است از جمله، چگونه باید تدریس کنم؟ از چه روش تدریس هایی کمک بگیرم؟ چگونه کلاسم را مدیریت کنم؟ چه موضوعاتی را باید تدریس کنم؟ و غیره…

روزی که خواندن کتاب شهامت تدریس را شروع کردم، در ابتدای کتاب، مجذوب مقدمه ی آن شدم و پرسشی ذهنم را درگیر کرد که تا قبل از آن جزء سوالاتم نبود.

آقای پارکر جی پالمر می گوید سوالاتی که معمولا ما معلم ها می پرسیم یا اصلا سیستم آموزشی به آن بها می دهد از جنس سوالات چه؟، چگونه؟ و چرا؟ هستند اما به ندرت می پرسیم اصلا چه کسی باید تدریس کند؟ یا معلمی که درس می دهد، کیست؟

معمولا با سوال چه شروع می کنیم: چه موضوعاتی را باید تدریس کنیم؟
وقتی گفتگو عمیق تر شد سراغ سوالات چگونه می رویم: چگونه از روش ها و تکنیک ها برای تدریس خوب استفاده کنیم؟

و فقط زمانی که گفتگو خیلی عمیق تر شود، می پرسیم چرا؟: چرا و با چه هدفی تدریس می کنیم؟

اما به ندرت – یا شاید هرگز- می پرسیم چه کسی؟ چه کسی باید درس بدهد؟ چگونه کیفیت خویشتنم می تواند راه ارتباط من با دانشجویان، موضوعات درسی، همکاران و جهان را شکل دهد یا از شکل بیندازد؟ چگونه موسسات آموزشی می توانند به پایداری و عمیق تر شدن خویشتنم کمک کنند؟ یعنی همان چیزی که تدریس خوب از آن سرچشمه می گیرد.

از همان ابتدای کتاب دریافتم با کتابی متفاوت در زمینه ی تدریس رو به رو هستم. همین تفاوت، اشتیاق و کنجکاوی مرا تا آخرین سطر کتاب حفظ کرد. معمولا کتاب هایی که خواندم، به جواب سوالات چه؟، چگونه؟ و چرا؟ پرداختند و چشم انداز دنیای بیرون از معلم را نشانم دادند. اما این کتاب به گفته ی خود نویسنده سفری به دنیای درون معلم است.

سفری به درون کتاب
معلمی که مشتاق یاد دادن است.
همه ی ما می دانیم که بدون داشتن اشتیاق، معلم بودن سخت است. شاید گمان کنیم همین که معلم شدیم به مقصد رسیده ایم اما معلم شدن یک مسیر است و اگر قلبمان برای یاد دادن و کمک به دیگران نتپد، از ادامه ی راه باز می مانیم.

در همین خصوص، با الهام از این کتاب مقاله ای نوشتم که شاید برایتان مفید باشد: آیا معلمی، هم حرفه و هم عشق تان است؟

روشی که مناسب ماست.
کتاب های مختلفی در باب معرفی روش های تدریس برای معلمان وجود دارد اما در این کتاب گفته شده، ما معلمان باید روشی را برگزینیم که مناسب ماست وگرنه تنها دچار تقلیدی کورکورانه شده ایم.

نیازی نیست از تکنیک برای نقاب زدن بر فردیت خود استفاده کنیم یعنی همان چیزی که فرهنگ حرفه ای، ما را به انجامش تشویق می کند. اتفاقا باید از تکنیک برای ظاهر کردن استعداد وجودمان بهره بگیریم یعنی چیزی که سر منشأ قابلیت ما برای معلم بودن است.

ترسی که ما را فلج می کند.
آقای پالمر از ترس نهادینه شده در سیستم آموزشی می گوید. ترسی که شاگردان را به سکوت دعوت می کند و جسارت فکر کردن را از آن ها می گیرد و ترسی که معلمان را به پنهان شدن پشت مدارک و مقام و جایگاهشان می کشاند تا کسی آن ها را به چالش نکشد.

در سال های اولیه تدریسم این حقیقت را از یاد برده بودم که ترس من با ترس دانشجویانم گره خورده و حس می کردم تنها، بی دفاع و آسیب پذیر در مقابل کلاس ایستاده ام درحالی که دانشجویان، پشت میز و نیمکت ها و دفترهایشان سنگر گرفته اند و در بین جمع ناشناسند.

تناقضی که در یاددهی یادگیری وجود دارد.
هیچ صفر و صدی در آموزش وجود ندارد. برای رسیدن به حقیقت، ما باید دو روی سکه را در نظر بگیریم. نویسنده می گوید شما به عنوان معلم هم روزهای تلخ را تجربه خواهید کرد و هم روزهای شیرین را. کلاس شما باید هم برای کارهای فردی ارزش قائل باشد و هم گروهی، هم از تنهایی پیشتیبانی کند و هم از اجتماع، هم از سکوت استقبال کند و هم از کلام.

در کارگاه های تدریس و یادگیری، معلم ها را دعوت می کنم به تجربه کلاس درسشان با عینک تناقض نگاه کنند. از همه می خواهم توصیفی مختصر از دو موقعیت اخیر در تدریسشان را بنویسند: موقعیتی که همه چیز خیلی خوب پیش رفته و حس کرده اند معلمی در خونشان است و لحظه ای که همه چیز، خراب شده تا جایی که آرزو کرده اند کاش هرگز به دنیا نیامده بودند.

به یاد آوردن چنین موقعیت هایی، گام اول در کاوش تناقض های حقیقی تدریس است: یعنی همان کسی که یک روز عالی درس می دهد، ممکن است فردا با کله زمین بخورد! اگرچه معمولا با تناقض به شیوه ای جبرگرایانه و تمسخرآمیز برخورد می کنیم ولی در این تمرین از ما خواسته می شود آن را به عنوان منبعی برای خودشناسی جدی بگیریم.

همیشه آموزش از بالا به پایین نیست.
ما فکر می کنیم معلم تنها کسی است که شایستگی انتقال دانش را دارد و دانش آموز هم شایستگی دریافت آن را. برای همین روش معلم محور و دانش آموز محور به وجود آمده اما آقای پالمر از کلاس سوژه محور یا موضوع محور می گوید. در کلاس سوژه محور، موضوع مورد نظر در مرکز کلاس قرار دارد و همه ی ما اعم از معلم و دانش آموز به عنوان شناسنده با موضوع رابطه برقرار می کنیم و دانش خود را در کلاس به اشتراک می گذاریم.

اما آموزش ما به جای اشتراکی بودن، تمرکز خود را بر معلم قرار داده که عموما کاری بیش از انتقال نتایج به دانشجویان انجام نمی دهد؛ فرض کرده معلم، تمام دانش را در اختیار دارد و دانشجویان هیچ دانشی ندارند یا بسیار کم می دانند؛ معلم باید دهنده و دانشجو پذیرنده باشد.

دانش خود را با همکاران به اشتراک بگذار.
زمانی که ما معلمان تجربیات خود را با هم به اشتراک می گذاریم، توسط همکاران شنیده می شویم و گفتگو می کنیم، قدرت بیشتری به دست می آوریم تا زمانی که همه ی دانشمان را در خلوت خود نگه می داریم. وقتی به سخن دیگران گوش می دهیم، وسعت دیدمان گسترده می شود.

پیشرفت در هر شغلی به در میان گذاشتن تجارب و گفتگوی صادقانه بین افراد درگیر، بستگی دارد.

این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
برای همه ی معلمان، دانشجومعلمان و علاقه مندان به حوزه ی آموزش که دوست دارند چشم انداز درونی یک معلم را بهتر بشناسند. این کتاب به شما کمک می کند درون خودتان را به عنوان یک معلم جستجو کنید.

پاراگراف برتر من

تدریس نیز مانند هر فعالیت انسانی، خوب یا بد، از درون فرد برمی‌آید. وقتی درس می‌دهم شرایط روحی خود را بر دانشجویان، درس و روش تعاملمان فرافکنی می‌کنم. دشواری‌هایی که در کلاس تجربه می‌کنم اغلب کم و بیش، از پیچ و تاب‌های درونم برخاسته‌اند. اگر از این زاویه نگاه کنم تدریس، آینه‌ای را مقابل روحم قرار می‌دهد و اگر بخواهم به آن آینه نگاه کنم و از آنچه می‌بینم روی برنتابم، بخت این را دارم که به خودآگاهی و شناخت خویشتن دست یابم که درست به اندازه تدریس خوب و شناخت دانشجویان و حوزه درسی‌ام حیاتی است.

منبع: وب‌سایت شخصی بهاره سعیدی